پارسا عسل طلاهاپارسا عسل طلاها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکیت

بارون رحمت خداوند!!!

عشق مامان ممنون که برای آمدن بارون دعا کردی خداوند به خاطر دستهای کوچیک و قلبهای پر از مهر شما بچه های خوش قلب در رحمتش رو به روی ما باز کرد و دل همه رو شاد کرد. عزیزم دردوران کودکی و دبستان شعری داشتیم به نام باران که بسیار شیرین و دوست داشتنی است و خوندن و شنیدنش خالی از لطف نیست این شعر رو دکتر مجدالدین میرفخرایی ، متخلص به گلچین گیلانی سروده و الحق که قشنگ سروده .من هم متن کاملتر شعر رو از اینترنت پیدا کردم و به نظرم خوندنش لذت بخشه و باعث میشه آدم كمي متحول بشه . باز باران، با ترانه، با گهر های فراوان می خورد بر بام خانه. من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها، رودها راه اوفتاده. شاد و خرم یک دو سه گنجشک پر گو، باز هر دم ...
4 تير 1392

وقتی مامان میره دانشگاه!!!

پسر گل مامان و بابا از ابتدای این ترم دیگه وقتی من میرم دانشگاه باباجون تو رو توی خونه نگه میداره و تو هم توی خونه راضی تر و خوشحال تر هستی چون کلی اسباب بازی داری و تلویزیون هم برنامه Baby First رو میگذاره و تو خیلی این کانال رو دوست داری و با هر کارتونش کلی خوشی. تازه توی حیاط خونمون سرسره و الاکلنگ هست و باباجون همیشه تو رو میگذاره روشون و باهات بازی میکنه . عزیزم بازی کردن رو خیلی خیلی دوست داری و مرتب میری پیش باباجون مهربونها تا باهات بازی کنه و قلقلکت بده و بالا بندازت. این هم یکی از اون لحظات قشنگ که باباجون با دستان مهربونش ثبت کرده تا من برات اینجا به یادگار بگذارم. مامانی اینجا خیلی دوست داری با همه دوست بشی ...
3 تير 1392
1